تحول در علوم انسانی از نگاه مقام معظم رهبری
علوم انسانی غربی که بیشتر پس از رنسانس شکل گرفته اند از منطق روشی پوزیتیویستی و اثبات گرایانه استفاده و هر آنچه را که در فیزیک مادیات نگنجد حذف می کنند. نگاه غرب به علوم انسانی نگاهی تجربه گرا و صرفا در راستای اهداف اومانیستی است که در نهایت نیز توسعه مدرنیته محور را به بشریت تحویل داده است. اما بی شک این نوع نگاه به علوم انسانی و اجتماعی مغایر با نگاه دینی و حتی فلسفی است چرا که بسیاری از حقایق در پنجه حس نمی گنجد و تنها به صرف اینکه اثبات گرایی نمی تواند آنها را اثبات کند نباید از وجود و حضور آنها غافل شد و آنها را غیر علمی نامید!
از این روست که طی چند سال اخیر مقام معظم رهبری بارها و بارها بر لزوم ایجاد تحول در علوم انسانی و راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی در دانشگاه ها و حوزه ها در راستای تولید علوم انسانی مبتنی بر حقایق علمی و فلسفی و دینی تاکید می کنند .البته تحول در علوم انسانی تنها در حوزه نظری تاثیر ندارد بلکه این دانش به دلیل تاثیرات گسترده بر تکوین دانش های بشری نقش بی بدیلی در جهت گیری های توسعه ای نیز دارد.در ذیل به بخشی از بیانات چند سال اخیر مقام معظم رهبری در خصوص تحول در علوم انسانی اشاره خواهیم کرد؛علوم انسانی روح دانش است.
حقیقتاً همه دانشها، همه تحرکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبد است که روح آن، علوم انسانی است. علوم انسانی جهت میدهد، مشخص میکند که ما کدام طرف داریم میرویم، دانش ما دنبال چیست. وقتی علوم انسانی منحرف شد و بر پایههای غلط و جهانبینیهای غلط استوار شد، نتیجه این میشود که همه تحرکات جامعه به سمت یک گرایش انحرافی پیش میرود. امروز دانشی که غرب دارد، شوخی نیست؛ چیز کوچکی نیست. دانش غرب یک پدیده بینظیر تاریخی است؛ اما این دانش در طول سالهای متمادی در راه استعمار به کار رفته، در راه بردهداری و بردهگیری به کار رفته، در راه ظلم به کار رفته، در راه بالاکشیدن ثروت ملتها به کار رفته؛ امروز هم که میبینید چکار دارند میکنند. این بر اثر همان فکر غلط، نگاه غلط، بینش غلط و جهتگیری غلط است که این علم با این عظمت - که خود علم یک چیز شریفی است، یک پدیده عزیز و کریمی است - در این جهتها به کار میافتد.
(1390/07/13بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی)
مبانی علوم انسانی در غرب از تفکرات مادی سرچشمه میگیرد. هر کس که تاریخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدمهایش را شناخته باشد، این را کاملاً تشخیص میدهد. خب، رسانس مبدأ تحولات گوناگونی هم در غرب شده؛ اما مبانی فکری ما با آن مبانی متفاوت است. هیچ ایرادی هم ندارد که ما از روانشناسی و جامعهشناسی و فلسفه و علوم ارتباطات و همه رشتههای علوم انسانی که غرب ایجاد و تولید کرده یا گسترش داده، استفاده کنیم. من بارها گفتهام که ما از یادگیری به هیچ وجه احساس سرشکستگی نمیکنیم. لازم است یاد بگیریم، از غرب یاد بگیریم، از شرق یاد بگیریم - «اطلبوا العلم ولو بالصّین» - خب، اینکه روشن است. ما از این احساس سرشکستگی میکنیم که این یادگیری به دانایی و آگاهی و قدرت تفکر خود ما منتهی نشود. همیشه که نمیشود شاگرد بود؛ شاگردی میکنیم تا استاد شویم. غربیها این را نمیخواهند؛ سیاست استعماری غرب از قدیم همین بوده؛ میخواهند در دنیا یک تبعیضی، یک دو هویتیای، یک دو درجهای در مسائل علمی وجود داشته باشد.
(1390/05/19بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از دانشجویان)
اینکه بنده درباره علوم انسانی در دانشگاهها و خطر این دانشهای ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاهها، هم به مسئولان - به خاطر همین است. این علوم انسانیای که امروز رایج است، محتواهایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است؛ متکی بر جهانبینی دیگری است؛ حرف دیگری دارد، هدف دیگری دارد. وقتی اینها رایج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت می شوند؛ همین مدیران میآیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسی داخلی، خارجی، امنیت، غیره و غیره قرار میگیرند. حوزههای علمیه و علمای دین پشتوانههایی هستند که موظفند نظریات اسلامی را در این زمینه از متون الهی بیرون بکشند، مشخص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، برای برنامهریزی، برای زمینهسازیهای گوناگون. پس نظام اسلامی پشتوانهاش علمای دین و علمای صاحبنظر و نظریات اسلامی است؛ لذا نظام موظف به حمایت از حوزههای علمیه است، چون تکیهگاه اوست.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم 1389/07/29)
من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم - بارها، این اواخر هم همین جور - ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است. این علوم انسانی را ما به صورت ترجمهای، بدون اینکه
هیچ گونه فکر تحقیقیِ اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می آوریم تو دانشگاههای خودمان و در بخشهای مختلف اینها را تعلیم میدهیم؛ در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. یکی از بخشهای مهم پژوهش قرآنی این است. باید در زمینههای گوناگون به نکات و دقایق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جستجو کرد و پیدا کرد. این یک کار بسیار اساسی و مهمی است. اگر این شد، آن وقت متفکرین و پژوهندگان و صاحب نظران در علوم مختلف انسانی میتوانند بر این پایه و بر این اساس بناهای رفیعی را بنا کنند. البته آن وقت میتوانند از پیشرفتهای دیگران، غربیها و کسانی که در علوم انسانی پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند، لکن مبنا باید مبنای قرآنی باشد.
( 1388/07/28 بیانات رهبری در دیدار جمعی از بانوان قرآنپژوه کشور )
اما در نهایت باید گفت بی شک یکی از راه های برون رفت از وضعیت فعلی و حرکت به سوی گفتمان اسلامی نگاه ایجابی در دانشگاه ها و حوزه است . امروز نمی توان انکار کرد که دانشگاه ما و حتی حوزه نیز به مصرف کنندگان بزرگ اندیشه های غربی تبدیل شده اند و این درحالی که ما هنوز تولیدات گسترده ای در سطح اندیشه و علوم انسانی نداریم.امید است صاحب نظران حوزه و دانشگاه توجه بیش از پیشی به وظیفه خطر تحول در علوم انسانی داشته باشند.
http://jang-narm.com/index.aspx?siteid=51&pageid=3683&newsview=52403
تبیین بیانات رهبر انقلاب در جمع دانشجویان؛
علوم انسانی اسلامی، نه هایدگریسم، نه پوپریسم!
مقام معظم رهبری در سخنرانی اخیر خود درباره علوم انسانی، بار دیگر بر نکات مهم پیشین تأکید ورزیدند و برخی از "کج فهمی ها" و "تفسیر به رأیها" را از نظر خویش، رفع نمودند. ایشان فرمودند:
"ما به هیچ وجه نگفتیم که دانستههای غربیها را که در زمینههای گوناگون علوم انسانی پیشرفتهای چند قرنیِ زیادی داشتهاند، یاد نگیریم یا کتابهای اینها را نخوانیم؛ ما می گوییم تقلید نکنیم. مبانی علوم انسانی در غرب از تفکرات مادی سرچشمه می گیرد؛ هر کس که تاریخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدمهایش را شناخته باشد، این را کاملاً تشخیص می دهد.[...] مبانی فکری ما با آن مبانی متفاوت است. هیچ ایرادی هم ندارد که ما از روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه و علوم ارتباطات وهمه رشتههای علوم انسانی که غرب ایجاد و تولید کرده یا گسترش داده، استفاده کنیم. من بارها گفتهام که ما از یادگیری به هیچ وجه احساس سرشکستگی نمیکنیم. لازم است یاد بگیریم، از غرب یاد بگیریم، از شرق یاد بگیریم - "اطلبوا العلم ولوبالصین" - خب، اینکه روشن است. ما از این احساس سرشکستگی می کنیم که این یادگیری به دانایی، آگاهی و قدرت تفکر خود ما منتهی نشود. همیشه که نمی شود شاگرد بود؛ شاگردی می کنیم تا استاد شویم.[...] ما بایستی در علوم انسانی اجتهاد کنیم؛ نباید مقلد باشیم.[...] در باب علوم انسانی کار عمیق انجام بگیرد و صاحبان فکر و اندیشه دراین زمینهها کار کنند".[1]
عبارات بالا دربردارنده دقایق و لطایفی است که در این مجال به آنها به صورتی اجمالی اشاره می کنیم:
1- مقوله تولید علوم انسانی اسلامی به معنی مسدود ساختن باب تعامل علمی با غرب و استفاده هوشمندانه از دستاوردها و نظریه های آنها نیست. این، هم اقتضای عقل و هم توصیه نقل است که از تجربه های علمی جوامع و فرهنگهای دیگر استفاده کنیم و انباشته ها و اندوخته های معرفتی دیگران را نادیده نگیریم. بنابراین، از نظر مقام معظم رهبری، سکولاریسم، الحاد و مادیگری در تمام اجزا و عناصر علوم انسانی غربی رسوخ نکرده که بتوان "همه" آن را، معارض با دین قلمداد کرد. همچنین، لازمه استفاده از علوم انسانی غربی، پذیرش "تمامی مفاد" و "کلیات" آن نیست که اشکال شود، چنانچه بخواهیم از غرب بهره بگیریم؛ ناچار باید تمامی آن را پذیرا شویم زیرا با یک کل به هم پیوسته روبهرو هستیم که در برابر آن، امکان "تفکیک" و "گزینش" وجود ندارد.
2- اگر از زوایه فرا دینی به این مسئله نظر افکنیم باید بگوییم "تقلید"، "تکرار"، "ترجمه" و "مصرف"، شرافت و عزت هیچ جامعهای - چه دینی و چه غیردینی- را به دنبال نخواهد داشت. جامعه
مصرف کننده و دنباله رو، همیشه "وابسته" و "مغلوب" است و در دیده دیگران، اعتبار و منزلتی ندارد. متأسفانه، جامعه ما از مشروطیت به این سو، به
مصرف کننده و مترجم محض علوم انسانی غربی مبدل شده است و "تولید"، "نوآوری" و "خلاقیت" علمی را به فراموشی سپرده است. هیچ عقل سلیم و منصفی، چنین وضعیت اجتماعی و تاریخی حقارتآمیزی را روا نمیداند و برنمیتابد.
3- علوم انسانی به سبب ماهیت خاص خود، ناگزیر بر یک سلسه گزاره های
هستی شناختی و معرفت شناختی استوار هستند که میتوان آنها را "مبانی" نام نهاد. در واقع، ما در این پهنه با دو واقعیت معرفتی روبهرو هستیم: "مبانی علوم انسانی" و "علوم انسانی". در درجه اول، مسئله این است که علوم انسانی غربی، از "مبانی سکولاریستی" تغذیه کرده اند و در نسبت به آنها، موجودیت و فعلیّت یافته اند. ما به مثابه یک "انسان مسلمان" و یک "جامعه اسلامی"، چگونه می توانیم علوم انسانی غربی را که چنین ماهیتی دارند، "علم محض" بدانیم و ستیز و تعارضی میان هویت خود و هویت ایدئولوژیک این علوم احساس نکنیم و یا نسبت به این ستیز و تعارض، بی تفاوت باشیم؟! علوم انسانی غربی، محصول و مولود "مدرنیته" هستند و به همین سبب، "علوم انسانی مدرن" خوانده می شوند و مدرنیته نیز یا دین را "نفی" می کند و یا آن را از جنس "معارف نامعتبر" می داند و در "حوزه خصوصی" افراد، محصور
می سازد. در جهان مدرن، "علم" جایگزین "دین" شده و بر جایگاه تدبیر حیات انسان تکیه زده است.
4- علوم انسانی، قلمروی خارج از اختیار و اراده انسان نیست که نتوان دست به "تأسیس" و "تولید" آن زد. "اجتهاد" در علوم انسانی یعنی می توان قوه اندیشه را به کار گرفت و گونهای دیگر از علوم انسانی را رقم زد. علوم انسانی اسلامی، معلول اندیشه ورزی و تعقل "عاملیتهای انسانی" است، نه الزامها و جبرهای "ساختارهای اجتماعی"؛ برخی که از قدرت علمی و معرفتی لازم برای تولید علوم انسانی اسلامی برخوردار نیستند و یا اساساً قائل به این سنخ از علوم انسانی نیستند، توجیه ها و بهانه هایی از قبیل نبود امکان منطقی "تأسیس" و "تولید" در حوزه علم و یا ضرورت وجود شرایط و زمینه های خاص ساختاری که جز در بلند مدت قابل تحقق نیستند، سخن می گویند. برای "اجتهاد علمی"- که مقام معظم رهبری به آن توصیه
کرده اند- ، دو چیز لازم است: "قدرت علمی" و "جرأت علمی"
منابع وماخذ:
http://www.ensani.ir
.: Weblog Themes By Pichak :.